31 July, 2008

ماشين

ابزار يک اتفاق قطعا نه واجد روحي است و نه واجد درجه اي از شعور. صرفا ابزار است، دست کم براي ما
اما درک ابزار که همان عمل به وسيله آن است مي تواند منجر به درک دنيايي شود که آن ابزار بخشي از آن است
اين ها گفته شد براي بيان تجربه اي. براي بيان تجربه اي از کار با يک ابزار که آن را اتومبيل مي ناميم، ماشين
در تفويض جايگاه انسان از پياده به سواره بسياري از موقعيت هاي پيشين بي تغيير باقي نمي مانند، اين که قطعي است و اينکه در دنياي پيادگي با چه روبرو بوده ايم را از اين مجال خارج مي کنم

و اما سوارگي
اولين تجربه هاي سوارگي با ماشين قطعا در خلوت ترين خيابان هاست. عناصر، همه ثابت اند. اما پس از چندي که وارد خيابان هاي يکي متراکم تر از ديگري شوي يکي از اصلي ترين تغييرات رخ مي نماياند، حرکت (بازمي گردم به ابتداي بحث، دنياي مدرن و ابزارش). همه چيز در حرکت اند، تو هم در حرکتي. اينجا نه تنها بايد از برخورد با ثابت ها جلوگيري کني که متحرک ها خطرناک ترند. قواعد و قانون ها بسيارند اما هيچ کدام مانع از آن نمي شوند که عمل غيرمترقبه اي سر زند؛ پس نه بايد با وضعيت فعلي ديگري ها برخورد کني و نه وضع بعدي آن ها، لاجرم بايد پيش بيني کرد و البته قواعد جديد نانوشته هم از همين جا سر مي زنند
از برخورد گفتم. سواره بودن تو را از برخورد وا مي دارد گرچه سرعت ها بالاتر مي رود و احتمال برخورد شديدتر. از برخورد حتي در کوچک ترين صورتش هم بايد احتراز کرد
ديگر، عمل منتهي به اتفاقات است. از يک سو خود عمل از قبل مشخص است. قدرت عمل تو در چارچوبي است که پيش از اين وضع شده؛ حرکت به جلو يا عقب، تندتر يا کندتر، راست يا چپ و بالاخره توقف. و از اين جالب تر عمل توست که منتهي به اين اتفاقات مي شود، حرکتي که مي کني کمترين شباهت را با اين اتفاقات دارد، ولي تو اين را مي داني و دست به آن عمل ها مي زني که تو را جلو مي برند يا عقب، تندتر يا کندتر، راست يا چپ و ناگهان توقف. پدال ها و دنده ها مسببين اعمال منتهي به اين اتفاقات اند
متن و حاشيه نيز بخش هايي از اين موجوداند. متن، سال هاست که واضح و لايتغير است، حرکت، تند تر و تندتر. اما حاشيه که شامل ديکر آسايش هاست، ايمني، تفريح و ... متغيرهاست که اکنون اکثريت اين موجود را فراگرفته

ساده بگويم، مدرنيست را حين رانندگي فهميدم

No comments: