19 May, 2009

عطر



عطر، درك حالتي است از گل كه ديده نمي شود
فهم گل با چشمان بسته است
كنار گذاشتن بينايي و به كار بستن بويايي
در تقطير و ميعان مداوم گل، ديدني هايش گرفته مي شود تا بوييده شود
گاه حسي ديگر نيز اضافه مي شود، وقتي گلاب ساخته مي شود، چشيدن
...
عطر تداوم گل است
بي زمان كردن گل
بيرون آوردن گل از پنج روز و شش به سوي جاودانگي
عطر، جاويدان يك موجود فناپذير است
...
عطر درآوردن گل از حالتي از ماده به حالتي دگر است
از جامد به درآوردن گل به مايع
سيال كردن گل است و جاري ساختنش
...
عطر بي مكان كردن گل است
از جا به درآوردن گل
بي كرانگي مكان
عطر يك جا نمي ماند
و از همين روست كه حبسش مي كنند
...
اما همه گل ها عطر نمي دهند

3 comments:

Anonymous said...

باغها را گرچه دیوار و در است
از هواشان راه بر یکدیگر است

شهرزاد said...

چقدر با حرف هایت آدمو به فکر فرو میبری!!! عجیبه آدم اینجا مسخ میشه ..
منِ به قول تو نادیدنی، در هر تابلو اما جلوه ای دگر دارم! هر تابلو یک هویت جدا شاید.. عجیب نیست به نظرتو؟! یعنی عیب از منه ؟ نمیدانم! ولی این رنگهای عصیانگر بدجوری افسار مرا به دست می گیرند گاهی!
و مرا با خود به هر کجا که دلشان می کشد می برند!!!
اسیرشانم. ..

شهرزاد said...

سلام
به روزم