15 October, 2009

درد، در بين

براي ما
در بين ما
بين من و تو
تو و او
او و من
آنچه كه در بين است
درد است، درد
...
به شكل حسرت دورافتادگي
به صورت نفهميدن ديگري
به شمايل بيان كلمات
به رنگ برخورد بين دو فرد
حتي در تمام لذت يك رابطه
درد، در بين است
حتي اگر در اين بين، هيچ هم نباشد
...
جايي براي فرار نيست
كسي براي تو بدون درد نيست
همه زندگي جمعي ما
همه روابط ما
بر پايه دردها
درد، محصول همه حضور فرد
...
ماييم و همه دردهامان

2 comments:

شهرزاد said...

ز چشمش جان نشاید برد کز هر سو که می‌بینم
کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد

Anonymous said...

بوی سردی پاییز می آید

اینجا سرد است
برگها کم کم می رقصند با زوزه ی باد
می بینمشان
حواسم یخ میزند گاهی به آن سو
به آن دیدار