29 June, 2008

درون-بيرون

حرف بسياري است بر سر انطباق آنچه در خارج از خود مي گذرد با آنچه که درون خود است
مسلما که اين نسبي است
اما چه چيزي بايد تفاوت کند؟ بيرون يا درون؟
ناآرامي زيادي دارم از اين ناهماهنگي
اما نمي دانم خودم را تغيير دهم يا جز خودم را
در يک سو تنهايي ام را دارم که حاصل اوج فاصله درون و بيرونم است که در نوع حادش حتي تبديل به تنفر نيز ممکن است شود
و در سوي ديگر همآوايي ام با پيرامون جز سطحي زدگي چيزي برايم ندارد
چگونه بچسبم درونم را در عين اينکه در اين دنياي بيروني زندگي مي کنم؟
به هر حال من غريبه ام

1 comment:

شهرزاد said...

درون-بیرون

به گمان من؛
این دو هرگز به هم نخواهند رسید و قرار هم نیست برسند
نیاز به تفاوت چیزی هم نیست
ناهماهنگی در ذاتش است
چرا باید تغییر کرد!؟
غیر از خود را که نمی شود تغییر داد
و
خود را چرا باید تغییر داد!؟
خود بودن یک جور آزادیست
هنگام درون،درونی باش
هنگام برون، برونی
این و آن اصلا چه ارتباطی با یکدیگر دارند!؟
همین تلاش برای یکی کردن آنها
آدمی را غریب و منفصل از همه چیز می کند